ماه مهر
دیروز که با عمه ملیحه رفته بودم بیرون دیدم که بچه ها با چه شور و حیجانی دارن خرید مدرسه می کنن یاد کودکی خودم افتادم و یک خنده ای به لبم نشست و با خودم گفتم که کی بشه برای تو خرید مدرسه کنم .
به امیدروزی که دخترنازم اولین قدمهاش روبه سوی مدرسه برداره ومن لذت اون روزروثبت کنم .
وتو تکراردوباره کودکی ام هستی ومن لذت باتوکودکی کردن را دوست دارم
اولین روزدبستان بازگرد
کودکیهاشادوخندان بازگرد
بازگردای خاطرات کودکی
برسواراسب های چوبکی
خاطرات کودکی زیباترند
یادگاران کهن ماناترند
درسهای سال اول ساده بود
آب رابابابه ساراداده بود
درس پندآموزروباه وخروس
روبه مکارودزدچاپلوس
کاکلی گنجشککی باهوش بود
فیل نادانی برایش موش بود
روزمهمانی کوکب خانم است
سفره پرازبوی نان گندم است
باوجودسوزوسرمای شدید
ریزعلی پیراهن ازتن می درید
تادرون نیمکت جامیشدیم
ماپرازتصمیم کبری میشدیم
پاک کن هایی زپاکی داشتیم
یک تراش سرخ لاکی داشتیم
کیفمان چفتی به رنگ زردداشت
دوشمان ازحلقه هایش دردداشت
گرمی دستانمان ازآه بود
برگ دفترهامان به رنگ کاه بود
مانده درگوشم صدایی چون تگرگ
خش خش جاروی باباروی برگ
همکلاسی های من یادم کنید
بازهم درکوچه فریادم کنید
همکلاسی های درس ورنج وکار
بچه های جامه های وصله دار
کاش هرگززنگ تفریحی نبود
جمع بودوهرگزتفریقی نبود
کاش میشدبازکوچک میشدیم
لااقل یک روزکودک میشدیم
یادآن آموزگارساده پوش
یادآن گچهاکه بودش روی دوش
ای معلم نام وهم یادت بخیر
یاددرس آب وبابایت بخیر
ای دبستانی ترین احساس من
بازگرداین مشق هاراخط بزن . . .