قصه شنگول و منگول از زبون پانیذ
یتی بود یتی بود.
یک گوگه بود .... ببعی اولده بود
دل دردبود .
تودلش ننگ ییختن.
لفت اوتاد تو تاه
اونش تو باچه بود
ترجمه قصه (یکی بود یکی نبود یک گرگه بود که ببعی خورده بود
تو دلش سنگ ریخته بودن . دلش درد می کرد رفت از تو چاه آب بخوره افتاد تو چاه )
بعدشم میگی تب بیبیر یعنی (شب به خیر )
الاهییییییییییییییییییییییییییییی مامان فدات بشهههههههههههههههههه غزیز دلم
دوستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتدارمممممممممم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی