پانیذ پانیذ ، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره

پانیذ مامان

امروز بعد از سالها دوباره تصمیم گرفتم بیام سراغ وبلاگ پانیذ جون امیدوارم بتونم ادامه بدم

قصه شنگول و منگول از زبون پانیذ

1391/8/27 1:14
نویسنده : نازی
297 بازدید
اشتراک گذاری

یتی بود یتی بود.

 یک گوگه بود .... ببعی اولده بود

 دل دردبود .

 تودلش ننگ ییختن.

لفت اوتاد تو تاه

 اونش تو باچه بود

ترجمه قصه (یکی بود یکی نبود یک گرگه بود که ببعی خورده بود

تو دلش سنگ ریخته بودن . دلش درد می کرد رفت از تو چاه آب بخوره افتاد تو چاه )

بعدشم میگی تب بیبیر یعنی (شب به خیر )

الاهییییییییییییییییییییییییییییی مامان فدات بشهههههههههههههههههه غزیز دلم

دوستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتدارمممممممممم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)