پانیذ پانیذ ، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره

پانیذ مامان

امروز بعد از سالها دوباره تصمیم گرفتم بیام سراغ وبلاگ پانیذ جون امیدوارم بتونم ادامه بدم

خدارو شکر...

1391/11/5 3:31
نویسنده : نازی
254 بازدید
اشتراک گذاری
 
خدا را شکر که تمام شب صدای خُرخُر شوهرم را می شنوم این یعنی او زنده و سالم در
کنار من خوابیده است.

خدا را شکر که مالیات می پردازم این یعنی شغل و در آمدی دارم و بیکار نیستم.

خدا را شکر که باید ریخت و پاش های بعد از مهمانی را جمع کنم. این یعنی در میان
دوستانم بوده ام.

خدا را شکر که لباسهایم کمی برایم تنگ شده اند. این یعنی غذای کافی برای خوردن
دارم.

خدا را شکر که باید زمین را بشویم و پنجره ها را تمیز کنم. این یعنی من خانه ای
دارم.

خدا را شکر که در جائی دور جای پارک پیدا کردم. این یعنی هم توان راه رفتن دارم و
هم اتومبیلی برای سوار شدن.

خدا را شکر که سرو صدای همسایه ها را می شنوم. این یعنی من توانائی شنیدن دارم.

خدا را شکر که این همه شستنی و اتو کردنی دارم. این یعنی من لباس برای پوشیدن دارم.

خدا را شکر که هر روز صبح باید با زنگ ساعت بیدار شوم. این یعنی من هنوز زنده ام.

خدا را شکر که گاهی اوقات بیمار می شوم. این یعنی بیاد آورم که اغلب اوقات سالم
هستم.


خداراشکر...خدارا شکر...خدارا شکر

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

زری مامان مهدیار
10 بهمن 91 21:23
خدا رو شکر بابت همه ی داشته ها و نداشته هامون
خدا رو شکر که دوستی دارم که با نوشته هاش بهم یادآور میشه که همیشه باید شاکر باشم
مرسی از متن زیبات عزیزم


ممنون از اینکه گاهی به ما سر می زنی